اس ام اس امام زمان (3)
- مجموعه: اس ام اس هاي جالب
آمد بهار و حيف که ما را بهار نيست
وين جرعه ها به کام دلم خوش گوار نيست
گفتم بهار آمد و پر شد جهان ز گل
ديدم که يار نامد و گفتم بهار نيست . . .
درد ما را خداوند دوا خواهد کرد / بر ظلمت ما شمع عطا خواهد کرد
فردا همگي به چشم خود مي بينيم / شمع با چشم جهان بين چه ها خواهد کرد
خدارا يک نگاهي سوي ما کن
ز چنــگ نفس امــاره رهــا کن
کرم کن مهديـا در خدمت خود
نصيـــب و روزي ما کـربـــلا کن . . .
لعنت به عــدو که روح تــقوا را کشت
ايمان و کمال عشق و معنا را کشت
بـــازآ و بگيــر انتقــامي سنگين
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت . . .
مي نويسم که شب تار، سحر مي گردد
يک نفر مانده از اين قوم، که برمي گردد…
التماس دعاي فرج
امسال بهار بي تو آغاز نشد
امسال گذشت و باز اعجاز نشد
کِيْ سين سلام بر لبت مي شکفد
عيد آمد و سفره دلم باز نشد!
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بي لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهيم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
تو هر زمان که بيايي بهار خواهد بود….
مجال شادي بي اختيار خواهد بود….
خوش آن زمان که برآيد به يک کرشمه دو کار……
يکي ظهور امامو يکي شروع بهار….
تعجيل در فرج آقا ? صلوات
بيمار گشته است قلوب از عيوب ما
دانيم گشته سد دعاها، ذنــــوب ما
يا غــافر الذنوب گناهان ما ببخش
وانگه رسان ظهور طبيب قلوب ما
اللهم عجل لوليک الغريب الفرج
گفتم شبي به مهدي، اذن نگاه خواهم!
گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم!
گفتم که اي امامم، از ما چرا نهاني؟!
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم!
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسينه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه مي روي آقاجان
زيرقدم تو خاک بودن عشق است
نه لب گشايدم از گل، نه دل کشد به نبيد
چه بي نشاط بهاري که بي رخ تو رسيد
بيا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشمِ انتظار کشيد
خدا کند که بهار رسيدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به اين اميد که دستم به دامنش برسد
خدايا در فراغش ناله تا کي
به سينه داغها چون لاله تا کي
خدايا رازها در پرده تا کي
زغيبت قلبها ازرده تا کي
بنال اي دل بگو با شور و فرياد
… … که يا مهدي جهان پر شد ز بيداد
کجايي اي گل زهرا کجايي
تو اي مهر افرين لطف خدائي
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش
کوکب شِمُرم هر شب ، شايد که سحر آيد
اگر عصري ست يا صبحي تو آن عصري تو آن صبحي
اگر مهري ست يا ماهي تو آن مهري تو آن ماهي
دل مصر و يمن خون شد ز مکر نابرادرها
يقين دارم که تو آن يوسف افتاده در چاهي
وقتي ميان نفس و هوس جنگ مي شود
قلبم به چشم هم زدني سنگ مي شود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگي است
کمتر دلم براي شما تنگ مي شود
يا مهدي
ما را به يک کلاف نخ آقا قبول کن
يـا ايّهـا العــزيز! أبانـا! قــبول کن
آهي در اين بساط به غير از اميد نيست
يـا نـااميدمــان ننـمـا يـا، قـبـول کن
بيا اي يوسف زهرا گره بگشا ز کار ما / که از وصلت رسد جانا به پايان انتظار ما
بيا تا يوسف کنعان شود همچون زليخايت / فداي روي زيبايت که برد از دل قرار ما
يوسف شود، آن کس که خريدار تو باشد
عيسي شود، آن خسته که بيمار تو باشد
عمري در آرزوي وصال تو سوختيم
با ياد آفتاب جمال تو سوختيم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
اي غايب از نظر به خيال تو سوختيم . . .
منبع:radsms.com
http://www.beytoote.com