يکي‌ از فانتزيام اينه که...(6)

يکي‌ از فانتزيام اينه که...(6)

مجموعه: مطالب طنز و خنده دار

 يکي از فانتزيام اينه که
يه سيمکارت بخرم واسه اولين بار اس ام اس بدم به برنامه ي ?? بعدش برنده شم ! :|
هر چقدرم بهم زنگيدن جواب ندم و کسي متوجه نشه که من کي بودم . . .
بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم

يکي از فانتزي هام اينه که بروسلي الان زنده بود ميرفتم ميزدم تو گوشش !
ببينم اخلاق ورزشکاري داره يا نه !
مطمئنم بعدش تو افق محوم ميکرد :|

يکي از فانتزيام اينه که صداي کلاغ دربيارم :|
بعد که همه مسخره ام کردن و بهم خنديدن ، يهو ناراحت بشم ، پرواز کنم برم

يکي از فانتزيامم اينه بفهمم چجوري اين بادوما لا به لاي تخمه ژاپني استتار ميکنن عوضيا

يکي از فانتزيام اينه که يه قنادي بزنم توش قند بفروشم !
يه عطاري بزنم توش عطر بفروشم !
يه قهوه خونه بزنم توش قهوه بفروشم !
والا با اين تحريماشون

يکي از فانتزيام اينه که يکي از شلوارهاي قديميمو براي شستن ببرم توي حموم بعد همينجور که دارم جيباشو چک ميکنم که چيزي توش نباشه بصورت ناباورانه اي از قسمت فوقاني جيب پشت شلوار يه مغز پسته از قديم ( دوره کيلويي ????? تومان ) بيافته و غلتان غلتان روي زمين و در حال حرکت بگيرم و بردارمش و قبل اينکه کسي بخواد منو بعنوان محتکر لو بده مثل يه حبه بندازمش بالا و همينجور مِلَچ مُلوچ کنان در افق محو بشم

امريکايي ها توفکر اينن که برن مريخ،
ما ايرانيا نهايت فکرمون اينه که تو فانتزيامون بريم تو افق محو بشيم
به سلامتي ما ايرانيا !

يکي از فانتزيام اينه که اون دسته اي که تيريپ خفن روشنفکري برميدارن و ميگن بايد به هر عقيده اي احترام گذاشت رو بندازم وسط يه قبيله تو اعماق جنگل آمازون که اعتقاد دارن غريبه هارو بايد خورد !
تا نسلشون براي هميشه محو بشه . ببينم همچنان نظرشون همونه !:|

يکي از فانتزيام اينه که بعد ها پسرم بهم بگه بابا ?? هزار تومان بهم پول ميدي ! :|
منم بگم چي ?? هزار تومان ؟
?? هزار تومان مي خواي چي کارش کني عاخه ؟
بچه هاي مردم روزي ?? هزار تومان مي گيرن با همون ?? هزار تومن کنار ميان ، اونوقت تو ? هزار تومان از من مي خواي ؟
باباي من ? هزار تومان به من نمي داد که من بخوام ? هزار تومان به تو بدم !
بيا حالا اين دو هزار تومان تومن رو بگير !
بعد پسرم نگاه کنه ببينه بهش هزاري دادم !
بره همون افق خونه مجردي رفيقاش ! والا

يکي از فانتزي هام اينه که
يه دفعه يه فانتزي بنويسم بعد يکي از کارگردان هاي هاليود ( بر حسب اتفاق پارسي هم بدونه ) بياد و بگه من از اين فانتزي شما خيلي خوشم اومده ميخوام اونو يه فيلم کنم و اين داستان شما رو ? ميليون دلار خريدارم !
منم با غرور کامل قبول کنم و اونم ? ميليون دلار رو بده به من و فيلمش فروش بالاي کنه بعدش همه ي کارگردان هاي ديگه هم براي داستان فيلم هاشون بيان سراغ من ولي ديگه حيف ديرر شده چون من با اون دو ميليون دلار يه پرايد ، ?? کيلو پسته ، يه گوشي از اونايي که راحت از جيب در مياد و يه بليط به افق خريدم و رفتم تو ويلاي افقم زندگي ميکنم و جواب هيچ کسم نميدم ، حتي شما دوست عزيز

يکي از فانتزيام اينه که يه شب خونه نرم !
بعد فرداش بابام پرسيد کجا بودي ؟
بگم پيش يکي از دوستام !
مامانم به ?? تا از دوستام زنگ بزنه و ? تاشون بگن اين جا بوده !
دوتاشونم بگن هنوز اينجاس ! :|
بابام = :|
بعد بگم اونجارو نيگا بابا !
تا حواسش پرت شدن برم تو افق محو شم

يکي از فانتزيام اينه شب عروسيم توي مراسم عروسي يه دفعه پاشم ميکروفن رو از خواننده بگيرم شروع کنم به خوندن !
عروس و نيگاه کن چشاي آبي شو ، اون مال من شد به پسر عالي شد
بعد عروس از خجالت بره تو افق محو شه ، منم برم هر چي بگردم پيداش نکنم :(
بعد از خدا تشکر کنم که دوباره بهم يه فرصت ديگه داد تا به زندگي برگردم و اسير اشتباه نشدم

منبع:khandehbazar.in