![fanimani.rozblog.com fanimani.rozblog.com/](http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu2830.jpg)
يکي از فانتزيام اينه که...(4)
- مجموعه: مطالب طنز و خنده دار
يکي از فانتزيام اينه که برم آمريکا تو اين برنامه آمريکن آي دل شرکت کنم
اول بشم
،يه ميليون دلارو بردارم بيام ايران
يه پرايد بخرم و با بقيش يه پسته فروشي بزنمو ...
خلاصه سري تو سرا در بيارم
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که اسم دخترمو بزارم مرواريد ، مامانش هم که اسمش صدفه :)) حتما منم جلبکم :)
کلا يه خانواده دريايي درست کنيم :)
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که پورشه پانامرا ديدم باعجله سوار شم
بگم چرا دير اومدي
بعدش که راننده رو ديدم بگم : ااا ببخشيد فک کردم بابامه !
بعد پياده شم
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که يه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهايي که هميشه گرممونه ولي بي پتو هم خوابمون نميبره
خخخخخخ
----------يکي از فانتزيام----------
امروز داشتم برميگشتم خونه يه مرده ازم پرسيد افق کجاست؟
گفتم: همينو مستقيم بري تو افق محو ميشي ديدم
بد نگاه کرد(شايدم نفهميد چي گفتم)
بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن؟
گفت: کوچه ي کنار مرواريد نگو يارو موسسه زبان افق رو ميگفت.
اينقدر ضايع شده بودم که نفهميدم چه جوري خودمو محو کنم.
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه بفهمم جرا با اينکه
سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم
اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که با يه پسر فقير دوست بشم بعد دو سه ماه که فهميد عاشقشم بگه که پسر بزرگترين تاجر ايرانه و داشته عشق منو امتحان ميکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که دختر همسايمون تير بخوره بعد سريع با هليکوپتر برسونمش بيمارستان بعد دکتر بگه : اوه خداي من ! اين گروه خونيش خَـعلي کم يابه ! بعد پرستار با قيافه ي عاشوفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعيف شده بايد هرچه زود تر بهش خون برسونيم بعد مادر دختر همسايمون شروع کنه به گريه کردن , پدرش به دکتر بگه دِ عـاخه لامـــــصب يه نگاهي به دور و بَـرت بـنداز ! دخترم داره جون ميده ! بعد دکتر داد بزنه بزنه کسي نيست اين فداکاري رو انجام بده !؟ بعد من در حالي که دارم هليکوپترو خاموش ميکنم و سوييچشو در ميارم , از هليکوپتر بيام بيرون و با يه لبخنده مليح آستينمو بزنم بالا به دکتر بگم بيا بزن بعد پدر دختر همسايمون با لبخند بگه چرا دير کردي داماده گــُلم ؟ بعد من برم توي اتاق عمل بعد که دختره بهوش اومد بگه ، پس عشق من کوش ؟ بعد باباش از پنجره به افق خيره بشه و لبخند رضايت بگه ، متاسفانه بايد بگم به خاطـره ها پـيـوست
روحـش شاد …
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام هميشه اين بوده که توي سيستم عامل ويندوز يک مشکل پيدا کنم بفرستم براشون بعد بيل گيبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بيا امريکا تو مجموعه من ، دخترمم ميدم بهت کنيزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشين پول همه چي ميدم بهت . . .
منم بعد از يک دقيقه سکوت بگم : خيلي دلم ميخواد اما من متعلقم به اين مردمم !
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که با دوستام برم کوهستان !
بعد تو ?ه برف و بوران من پام بشکنه و د?گه نتونم حرکت کنم !
به اونا بگم بر?د و منو ا?نجا بگذار?د شما با?د خودتونو نجات بد?د . . .
بعد اونا بگن که ما تو رو تنها نم?ذار?م و بعدش من بگم شما خودتونو نجات بد?د ، منو رها کن?د . . .
بعد دوستام برن و منو تنها بذارن . . .
بعد چند ساعت دوستام تو کوهستان گمشدن و ?ه ش?ر کوهستان وحش? بهشون حمله م?کنه و اونا فرار م?کنن و موقع فرار تو بن بست گ?ر م?کنن . . .
بعد دق?قا لحظه ا? که ش?ره م?خواد حمله کنه صدا? ?ه شل?ک ب?اد و ش?ره ب?فته و در پشت اون صحنه من با ?ه تفنگ که داره ازش دود خارج م?شه و ?ه
پا? مجروح وا?ستادم ، خورشيد به رنگ نارنجي داره پشت سرم غروب ميکنه يه تًف مارکدار بندازمو برم تو افق محو شم . .
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزيام اينه که سر ميز شام وختي که همه دارن غذا ميخورن من هي با غذام بازي کنم بعد بابام خَعلي باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نميخوري ؟ بعد من با يه لبخند مليح بگم مرسي پدر ميل ندارم … ولي لامصب يا هميشه مِث گاو ميخورم يا بابام يه خورده سنگين برخورد ميکنه و کلمات رکيک استفاده ميکنه که چون اينجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزي هام اينه برم سره کلاس هندسه،
... بگم اين درسا بسه
کاشکي اين زنگ بخور دل به دلدار برسه !!
بعد استاد حذفم کنه !
من پاشم نگامو بندازم توو نگاش
درحالي که ميرم تو افق،
بگم خوب دستِ منو خوندي
منو بدجوري سوزوندي
----------يکي از فانتزيام----------
يکي از فانتزي هاي من اينه که برعکس همه که کم کم توي افق محو ميشن
من از افق بيام بيرون و کم کم پديدار بشم ….
آرهههههه ، يه همچين آدميم من …!
منبع:joke2joke.blogfa.com