رابطهي استقلال و وابستگي
- مجموعه: مشاوره خانواده
اينطور نيست که انسانها اگر به استقلال نياز دارند ديگر به وابستگى نياز ندارند. وابستگى ، يکى از نيازهاى انسانهاست که زندگى جمعى ما را تأمين مىکند.
استقلال و وابستگي
ما در بهترين حالت استقلال، در عين حال وابستهايم. يعنى استقلال ما ، به وابستگىهاىمان گره خورده است. به عبارت ديگر اين دو موضوع در دو طرف يک طيف قرار دارند و ما در ميانهى آن طيف هستيم.
استقلال نيازى است که در همهى آدمها وجود دارد و يک نياز مطلق نيست. انسان به دنبال استقلال مىگردد و در عين حال در پى وابستگى نيز هست.
اگر مىگوييم نوجوان تمايل به استقلال دارد، معنايش اين نيست که به وابستگى به خانواده تمايل ندارد. وقتى تمايل به استقلال نوجوان ناديده گرفته مىشود، در مواردى، وى براى رسيدن به استقلال مجبور است نيازش را به وابستگى به خانواده ناديده بگيرد و اين باعث مىشود که ارتباطش را با خانوادهاش قطع کند، از خير کمکهاى آنها بگذرد و نياز خود به وابستگى را در ارتباط با دوستانش جستوجو کند.
استقلال چيست؟ به چه آدمى مستقل مىگوييم؟
استقلال، يکى از نيازهاى انسان است. همهى انسانها به نوعى به دنبال مستقل شدن هستند. به اين معنى که فرد بتواند تصميمگيرى کند، روشهاى زندگى خود را انتخاب کند، تجربه کند، مرتکب خطا شود و مهارت بياموزد.
استقلال يعنى اينکه فرد بتواند خود تصميمگيرى کند و روشهاى زندگى خودش را انتخاب کند.
استقلال ممکن است در اشکال مختلف باشد. مىتواند در زمينهى تصميمگيرى، ابراز احساسات و هيجانات يا در حوزههاى مربوط به رفتارها، شغل، تحصيل، اخلاق و... باشد.
اتفاقى که در دوران نوجوانى مىافتد، گذر از دوران کودکى است، که در آن وابستگى ، بسيار زياد است به اين معنى که کودک در حوزههاى مختلف به والد وابستگى دارد.
اوج اين دوره، دورهى نوزادى و شيرخوارگى کودک است که هرچه فرد بزرگتر مىشود و رشد بيشترى مىيابد، استقلال را بيشتر تجربه مىکند.
ما انتظار داريم که اين سير مستقل شدن، فرايندى پيوسته باشد و نه يک فرايند مقطعى. اين فرايند از همان اوايل کودکى شروع مىشود و در جواني کامل مىشود. در اين هنگام فرد آمادگى پيدا مىکند که کاملاً از خانواده مستقل شود. معمولاً در اين دوره والدين احساس مىکنند که نوجوانشان دارد از آنها جدا و دور مىشود. اين فرايند جدايى معمولاً در اوايل نوجوانى اتفاق مىافتد ولى در انتها، نوجوان به سمت خانواده باز مىگردد. در تمام اين دوران ارتباطهاى عاطفى با خانواده بايد برقرار باشد.
برخى از والدين تصور مىکنند چون تجربهى فرزندانشان به اندازهى آنها نيست پس نمىشود به آنها اعتماد کرد.
در اين هنگام نوجوان به خانواده اعلام مىکند که: مىخواهم خودم تصميم بگيرم، خودم تجربه کنم و... اين خودم، خودمها در واقع يک نوع اعلام استقلال است.
در اينطور مواقع، والدين به سبب نگرشى که از قديم نسبت به فرزند خودشان دارند و با توجه به وابستگىهاى دوران کودکى، دايماً گوشزد مىکنند که اين کار را بکن و آن کار را نکن، اين کار خوب است، اين کار بد است و... و اين رويه را ادامه مىدهند و به همان شيوه عمل مىکنند.
در اين مواقع است که به مشکل برمىخورند و درگيرى اتفاق مىافتد. نوجوان اعلام مىکند: من خودم تصميم خواهم گرفت. اگر والد نسبت به اين نوع نگرش يا تغييراتى که در اين فرايند اتفاق مىافتد آگاه باشد طبعاً مىتواند روش خود را تغيير دهد و متناسب با رشد نوجوان، آنها هم تغيير کنند.
همانطور که هيچ وقت يک بزرگسال را وادار نمىکنيم که اين کار را بکن و آن کار را نکن بلکه در مورد آنها انتظارات و درخواستهاى خودمان را مطرح مىکنيم.
آنها هستند که تصميم مىگيرند و از اينکه نپذيرند ، ممکن است ناراحت شويم ولى انتظار نداريم حتماً بپذيرند. گاهى نيز با آنها وارد مذاکره مىشويم و سعى مىکنيم عقايدمان را نزديک کنيم. در همهى اين حالات استقلال بيشترى براى تصميمگيرى فرد مقابل در نظر مىگيريم.
اين خانواده است که با بينش و درک صحيح از شرايط نوجوانش او را در جهت استقلال و تصميمگيرى راهنمايى و تشويق مىکند. اين، شيوهى تعامل با بزرگسال است.
با اين حال با نوجوان نمىتوان به شيوهى بزرگسالان رفتار کرد. از يک سو نوجوان توانايى بيشترى براى استدلال منطقى کسب کرده است و مىخواهد از اين توانايى استفاده کند و در تصميمگيرىها مستقل باشد، از سوى ديگر اين سبک استدلال به قدر کافى پخته نيست و هنوز نوجوان تجربهى کافى را کسب نکرده است. بنابراين نمىتوان به تصميمات آنها اعتماد کرد.
منبع : کتاب نياز نوجوان به استقلال ، نويسنده : دکتر جواد محمودي قرائي/تبيان