قلب شوهر! (شعر طنز)

قلب شوهر! (شعر طنز)

مجموعه: مطالب طنز و خنده دار

 داد زن شوهر خود را پيغام / که چرا عرضه نداري الدنگ؟
جاري‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در اين خانه تنگ
تو برايم نخريدي خودرو / پايم از پياده رفتن شد لنگ
مردم از خانه‌نشيني اي مرد / تو بيا تا برويم سوي فرنگ
کاش مي‌شد که تنم مي‌کردم / پالتوي پوستي از جنس پلنگ
رنگ مويم دگر افتاد از مد / موي خود را بکنم بايد رنگ
گر تو خواهي که طلاقت ندهم! / "بايد اين لحظه بي‌خوف و درنگ"
روي و پول فراوان آري / تا حرامت نکنم چند فشنگ
با نگاه غضب‌آلود و خشن / بر دل شوي خودش هي زد چنگ
شوهر ذليل مادرمرده / نه بل‌آن جمله مردان را ننگ
هيبت شوهري از ياد ببرد / همچو ماهي که شود صيد نهنگ
رفت و از غصه نشست و مي خورد / شد ز مي خوردن بسيار ملنگ
خيره از باده پي منقل رفت / شد هروئيني و آلوده بنگ
زن ظالم که بهانه مي‌جست / سوي قاضي شد و سر داد آهنگ:
شوهر بنده که ترياکي هست / مي‌زند سيلي و مشت و اردنگ
گر تو صادر نکني حکم طلاق / مي‌شوم کشته ضربات کلنگ
شوهر بنگي من تا اينجاست / شهد در کام حقير است شرنگ
قاضي بي‌خبر و نا آگاه / خام يک مشت اراجيف جفنگ
به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ
خواست از محکمه بيرون آيد / حکم قاضي به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمين / "واندکي سوده شد او را آرنگ"
"از زمين باز چو برخاست نمود / پي برداشتن حکم آهنگ"
از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون اين آهنگ:
آه دشت ژن من يافت خراش / آه پاي ژن من خورد به شنگ!

-----------------------

- و بدان اي فرزند که شعر فوق بدان سبب سروده شده‌است که حواست را جمع نموده و زن نگيري که زن تو را معتاد مي‌کند.

پي نوشت: ما حرفمان را پس مي‌گيريم. اي فرزند زن بگير که از قديم گفته‌اند زن که عمر و نفسه دوتاش خوبه چهارتاش بسه!

منبع:ariaeyan.com