يکي از فانتزيام اينه که...(5)
- مجموعه: مطالب طنز و خنده دار
يکي از فانتزيام اينه که يه شب باروني ببينم دارن يه دختره رو اذيت ميکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بيارم !
بعد دختره رو از رو زمين بلند کنم و کتمو دربيارم بدم تنش کنه …
بعد سرشو بياره بالا تو چشام نگاه کنه و بگه ميشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توي کتم يه سيگار دربيارم روشن کنم ،
بعد يه پوک عميق بگيرمو يه لبخند مليح بزنمو دودشو بزنم تو صورتش ، بعد دود که رفت کنار من غيب شده باشم و اونم يهو بيفته رو زمينو سرشو بياره رو به آسمونو از ته دل داد بزنه خدااااااااااااا
يکي از فانتزيام اينه که يه پيرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بيمارستان و نجاتش بدم ، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگيشو به نام من بزنه و بميره ؛ وقتي بچه هاش منو پيدا ميکنن که پولارو بگيرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم برداريد نامردها ، اوني که با ارزش بود پدرتون بود …
يکي ازفانتزي هاي دانشگاهيم اينه که با بچه ها يه برنامه بزاريم نمره ها که اومد بريم تو افق محو بشيم !
يکي ديگه از فانتزيام اينه که متاهل بشم حسرت دوره ي مجرديمو بخورم و بسوزمو بسازم …
يکي از فانتزيام اينه که برم توي عروسي غريبه و موقعي که عروس ميخواد بعله رو بگه يهو از وسط جمعيت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فاميلاي دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
يکي از فانتزيام اينه که با لحن جدي و خسته به يه دکتر بگم : لطفا حاشيه نرو دکتر !
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خيره بشم و بگم : فقط بگو چند روز ديگه زنده مي مونم ؟
آخرين ورژن فانتزيام اينه که افقو پيدا كنم و همينجوري الکي توش محو شم …
يکي از فانتزيام اينه که يکي بخواد به يکي ديگه شليک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوي گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بيرون و مردم دورم جمع بشن با گريه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردين اهههههه …
يکي از فانتزيام اينه که بچه هام يه دو قلوي پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتي که دعواشون ميشه بزنن تو سر و کله ي هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !
يکي از فانتزيام اينه که چنتا آدم گردن کلفت اجير کنم نزديک افق تا هرکي خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازيه ؛ زرت و زورت ميرن افق محو ميشن !!!
يکي ديگه از فانتزيام اينه :
سوار يه پيکان تاکسي بشم ، يه تراول ?? تومني تا نخورده رو بدم به راننده …
راننده بگه آقا يه نفريد ؟؟؟
منم يه کم مکث کنم و با يه لبخند معني دار بگم : خعلي وقته …
بعدش پياده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقيه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بي توجه به راننده تو تاريکيا محو بشم
يکي از فانتزيام اينه يه روز يه دختر داشته باشم …
به دخترم پول تو جيبي نميدم، تا يواش از پشت سرم بياد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابايي بهم پول ميدي ؟
داريم با بچه ها ميريم بيرون …
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جيبم وردار بابايي
به خاطر دخترم هم که شده ، يه روزي بابا ميشم و بعدشم تو افق محو!
منبع:kamyab.ir
www.beytoote.com